دست من نیست که من با غم تو درگیرم
دست من نیست که از عالمیان دلگیرم
هر کجا روی کنم نام و نشانی از تو است
همه ی دهر تو را در همه جا می بینم
تو خدایی ؟ نه ولی مونس جان مایی
آخر از کفر دو چشم ریز تو می میرم
آه از این شب تاری که به چاهم انداخت
که همه شب به خمار چشم تو زنجیرم
مونس من شده قرآن و هوای سحرم
یار من حافظم و نیست کتاب دگرم
تو چه دانی ز دل سوخته و دوری یار
که به دردی که نشد درمانی میمیرم
جمعه 17 آبان 1398
4:4 بامداد
دب درمان
درباره این سایت